صاحب مغازه
ساعت پنج بعد از ظهر بود، رفته بودم یک کلیشه فلزی را به کارگاه بدهم تا درست کند. کارگاه بسته
بیشتر بخوانیدساعت پنج بعد از ظهر بود، رفته بودم یک کلیشه فلزی را به کارگاه بدهم تا درست کند. کارگاه بسته
بیشتر بخوانیدزبان از نعمتهای بزرگ خداست و از لطائف صنع احدیت است. بدیهی است ایمان و کفر که آخرین پایه طاعت
بیشتر بخوانیدبه هنگام غیبت معلم کلاس و رفتن سر کلاس، ناظم مکتب به بنده گفت: که فلان دانش آموز به هنگام
بیشتر بخوانیدمالک اشتر که از امراء ارتش اسلام و فرمانده سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بود، روزی از بازار کوفه عبورمیکرد. وی
بیشتر بخوانیدامام صادق علیه السلام در بازار به همراه یکی از اصحاب خود عبور می کردند. شخص صحابی حضرت غلام جوانی
بیشتر بخوانیدآن روز با عجله می رفتم آخر کلاسم دیر شده بود سوار تاکسی شدم اما دیدم نه، تاکسی راه نمی
بیشتر بخوانیددر سی سی یو بیمارستان امیراعلم انترن بودم، روزی یک بیمار را آوردند که مشکل تنفسی داشت (تلاش زیاد برای
بیشتر بخوانیدجنگ بدر که به پایان رسید پیامبر اکرم صلی الله علی و آله و اصحاب شهدای مسلمان را دفن کردند
بیشتر بخوانیددر بنی اسرائیل عابدی به نام جریع زندگی میکرد که همواره در صومعه خویش عبادت پروردگار منان را می نمود
بیشتر بخوانیدجوانی که برای آرام کردن اوضاع خانه که پدر و مادر با هم دعوا داشتند و برای اینکه رضایت مادر
بیشتر بخوانید