مالک اشتر،فرمانده سپاه امیرالمؤمنین

مالک اشتر که از امراء ارتش اسلام و فرمانده سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بود، روزی از بازار کوفه عبورمی‏کرد. وی پیراهن کرباسی پوشیده و عمامه ای از کرباس بر سر داشت. شخصی که او را نمیشناخت، با مشاهده آن ظاهر و لباس، برای خود شیرینی و از روی اهانت، پاره کلوخی را به سوی وی پرتاب کرد و خندید. مالک اشتر عمل وی را نادیده گرفت و بدون ناراحتی و ابراز خشم راه خود را ادامه داد و رفت. عده ای که ناظر این جریان بودند و وی را می شناختند به آن مرد خبر دادند که وای بر تو! او مالک اشتر فرمانده سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بود. مرد از شنیدن نام مالک اشتر بر خود لرزید و از کرده خویش پشیمان شد و تصمیم گرفت هرچه زودتر خود را به مالک رسانده و از وی عذرخواهی کند. شاید مالک در مجازات وی تخفیف دهد. وقتی به وی رسید دید که مالک وارد مسجدی شد. به دنبال وی رفت و دید مالک نمازش را شروع کرده است. صبر کرد تا نمازش را تمام کند و پس از نماز به پاهای مالک افتاد و از وی عذر خواهی کرد. مالک گفت: این چه کاری است؟ به خدا قسم من همان لحظه از تو گذشتم و به مسجد نیامدم مگر آنکه از خداوند برایت طلب آمرزش کنم. داستانها و پندها ج 1 / ص 23