ایستگاه پمپ بنزین
با استاد خود در حال مسافرت بودیم و اتوبوس کنار جاده ایستاد تا گازوییل بزند. مسافرین همه پیاده شدند تا خستگی در کنند و دستشویی بروند. با دوستان همه اطراف استاد را گرفته و مشغول صحبت با ایشان شدیم و کم کم به کنار پمپ بنزین رفتیم. مسؤول پمپها به کنار ما آمدو گفت: حاج آقا بفرمایید بفرمایید…. (سریع صندلی کنار پمپ را آورد که استاد ما روی آن بنشیند.) ما همه به او نگاه می کردیم، گفت: حاج آقا شما بالای صندلی بنشینید تا ما به حرفهای شما گوش دهیم! استاد لحظه ای به او نگاه کرد و سریع روی سکوها نشست! او گفت: حاج آقا عبا و لباس شما خاکی می شود چرا روی زمین؟ روی صندلی بنشینید. استاد گفت: ما اینجا ده نفر هستیم، هر وقت به اندازه همه جا و صندلی بود من هم روی صندلی می نشینم و شروع کرد به ادامه صحبت قبلی خودمان…. مسؤول پمپ بنزین اصلاً حواسش فقط به حالت و رفتار استاد ما بود و دید همه روی زمین و سکو نشسته ایم، او هم کنار ما نشست. راننده ماشین چند دقیقه بعد اعلام حرکت کرد و ما بسمت اتوبوس کربلا راه افتادیم. مسؤول پمپها بسمت من آمد و گفت: این حاج آقا استاد شماست؟ گفتم: آری. گفت: من مدتها بود آدمی به این تواضع و خاکی بودن ندیده بودم و با آن همه درجات علمی که از گفتارش پیدا بود، اینقدر خاکی است! ما را در کربلا دعا کنید. گفتم: مگر نشنیده ای که هر درختی که بار بیشتری دارد سرش پایین تر و تواضع بیشتری دارد. گفت: عظمت این مرد مرا هم مجذوب خود کرده است.
روایت: مَن تَواضَعَ لِ… رَفَعَهُ ا… فَهُوَ فِی نَفسِهِ ضَعِیفٌ وَ فِی اَعیُنِ النّاسِ عَظیمٌ
پیامبر (ص) فرمودند: کسی که بخاطر خدا تواضع کند، خداوند مقام او را بالا می برد. پس شخص متواضع پیش نفس خودش ضعیف است و در چشم مردم بزرگ است.