عطر غذا
آورده اند که: روزی شاهی از آشپز خود خواست تا لذیذترین و بهترین قسمت خوراکی گوسفند را بیاورد. آشپز وقت صرف کرد و زحمت کشید و زبان گوسفندی را آماده کرد و پخت و با تزیینات لازمه خدمت پادشاه آورد. پادشاه درب غذا را برداشت و از عطر آن لذت برد و بسیار تعریف کرد. اما روزی دیگر، پادشاه آشپز را طلبید، که ای آشپز، بدترین جای خوراکی گوسفند را برای ما حاضر کن. آشپز اطاعت امر نمود و بعد از مدتی ظرف غذا را آورد و پادشاه مشتاقانه در ظرف را باز کرد و دید باز هم همان خوراک زبان را آشپز آماده کرده و بسیار برآشفت که مردک چرا همه اش خوراک زبان می آوری؟ آشپز گفت: قربان چون همین زبان است که اگر راست و درست بگوید باعث نجات است و اگر دروغ بگوید و غیبت بکند باعث هلاکت می باشد.