شهر فرشته ها
پادشاهی با تمام خدم و حشم خود وقتی که از شکار باز می گشت، به شهری رسید. سؤال کرد: نام این شهر چیست؟ همراهان گفتند: شهر فرشتگان. وارد شهر شدند. جماعتی از فرشتگان را دیدند که سخت مشغول کار هستند. شاه پرسید: اینان مشغول چه کاری هستند؟ گفتند: اینان دعاهای انسانها را که نامه به خدا می باشد بسته بندی کرده و نزد خدای خویش می برند. بعد از طی مسافتی مجددا گروهی دیگر از فرشتگان را با لباسهای زیبا و رنگی مشاهده کرد. دوباره پرسید: اینان مشغول چه کاری هستند؟ گفتند: این فرشتگان پاسخ خدای به بندگان و اجابت دعاها را که نامه ای از جانب خدا به بندگان است به دست بندگان می رساند. بعد از چندی، یک فرشته تنها را دید که بیکار گوشه ای نشسته است. سؤال کرد: چرا این فرشته بیکار است و به یکی از دو گروه قبلی ملحق نمی شود؟ گفتند: وظیفه این فرشته رساندن شکر بندگان بعد از دریافت جواب نامه از طرف خدا به بندگان می باشد. ولی چون کمتر کسی بعد از اجابت دعا شکر کرده و پاسخ نامه ی خدا را می دهد، لذا این فرشته بیکار است.