عمل جراحی
ایام تعطیلات نزدیک بود ولی ما گرفتار بودیم، چونکه برادرم عمل جراحی زانو داشت و باید به بیمارستان می رفتیم. شب اول قرار بود بعد از عمل جراحی، من در کنار برادرم بمانم. کمی استراحت کردم و در بیمارستان کنار برادر خود مشغول مطالعه شدم و او هم با درد استراحت می کرد و تخت بغلی خالی بود که اواخر شب از اطاق عمل، مریض بغلی را با سر و صدا وارد اطاق کردند و در جای خود خواباندند. او هم درد داشت ولی عمل جراحی او روی استخوان دستش بود. صبح فردا بیماری طرف را و سابقه آن را از همراهش پرسیدم. معلوم شد که در حین ورزش کردن، دستش ضربه دیده است و ابتدا کمی درد می کرده است ولی بعداً قسمت ساعد دستش سیاه شده است. دکتر متخصص استخوان که رفیق من بود آمد و راجع به برادرم با او صحبت کردم، و راجع به مریض بغلی سؤال کردم و آهسته به دکتر گفتم: این مریض کنار دستی ما، آدم بسیار دهاتی و شلوغ کاری بود و نگذاشت ما استراحت کنیم، همراه او چقدر بد بود و لباسش کثیف و پاهایش بو می داد و ما هم ندیدیم که او نماز بخواند. دکتر گفت: مقداری از گوشت و استخوان دستش را برداشته ام و باید تا سه ماه مراقبت کند و تا دو سال بار سنگین بر ندارد تا استخوان و گوشت آن دوباره روی آن بروید، انشاا… عمل خوبی بوده و به سرعت سلامت خود را بدست بیاورد، اما فلانی! یک نکته برایت بگویم، این آدم زنده و قوی است و گوشت و استخوان او دوباره درست میشود، اما می دانی اگر آدم ضعیف یا مرده باشد، گوشت دیگر روییده نمی شود! گفتم: درست است، اما دکتر چه می خواهی بگویی؟ گفت: غیبت یعنی گوشت مرده برادرت را بخوری و آبروی او را ببری یعنی دیگر قابل جبران نیست! دکتر از اطاق خارج شد و من هنوز مات و مبهوت بودم! و تازه معنای غیبت را می فهمیدم و آیه 12 سوره حجرات به ذهنم آمد که خداوند می فرمایند:
” لا یغتب بعضکم بعضا أیحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه “