بد زبانی
آن روز با عجله می رفتم آخر کلاسم دیر شده بود سوار تاکسی شدم اما دیدم نه، تاکسی راه نمی رود سریع پیاده شدم و اتوبوس را که در خط ویژه می رفت انتخاب کردم ناگهان با ترمز شدید اتوبوس همه به طرف جلو پرتاب شدند نفر پشت سر من گفت اه لا مذهب خوب لعنتی درست ترمز کن ناگهان تمام اتوبوس ساکت شد و همه به طرف نفر پشت سر من نگاه می کردند ابتدا خود فرد متوجه نبود ولی سنگینی نگاه ها او را هم متوجه کرد از صورت افراد می شد خیلی چیزها را فهمید یکی می گفت گویا اصلا پدر و مادر ندارد (یعنی آدم فحّاش بی پدر و مادر است) دیگری می گفت بی سواد است و لاابالی (سواد دار فحش نمیدهد) دیگری حتما تربیت خانوادگی ندارد شاید هم اصلا بزرگتر ندارد بعدی: مسلمان است فکر نمی کنم آخر مگر مسلمان حرف زشت می زند خلاصه طرف پشت سر من اولین ایستگاه از خجالت پیاده شد ولی نگاه ها دنبالش بود.