ارسطو دانا
مردی نادان در محضر ارسطو بر مردی دانا خرده گرفت و از او بدیها گفت. دانا نیز خاموش نماند و به نادان پرخاش کرد. ارسطو به مرد نادان چیزی نگفت. اما دانا را بخاطر آن کار سرزنش کرد. دانا با تعجب پرسید: چرا مرا سرزنش می کنید؟ در حالیکه بدگوئی را او اول شروع کرد. از این گذشته، او مردی نادان است ولی من دانشی اندوخته ام.ارسطو جواب گفت: من هم به خاطر همین ترا سرزنش می کنم؛ تو مرد دانائی و دانا، نادان را می شناسد، زیرا خودش روزگاری نادان بوده و بعد دانا شده اما نادان، دانا را نمی شناسد زیرا هنوز دانا نشده است.