همهی مردم، از زن و مرد، کوچک و بزرگ منتظر ایستاده بودند. این همه جمعیت را کسی یک جا ندیده بود. نفسها در سینه حبس شده بود. همهی راهها و کوچهها پر از جمعیت بود. سرت را که بالا میگرفتی، عدهی زیادی را روی پشت بامها میدیدی. جز صدای پرندگان و گاهی وزش آرام باد، صدایی به گوش نمیرسید. انتظارها دیگر به پایان رسیده بود. مأمون لعنت الله علیه دچار بیماری سختی شده بود. به همین دلیل از امام خواهش کرد که نماز عید فطر را ایشان بخوانند. اما با مخالفت سرسختانهی امام رضا علیه السلام مواجه شد. از او اصرار و از امام انکار. اصرار مأمون بالا گرفت و به حد التماس افتاد. او بهخوبی میدانست که اگر نماز عید فطر با آن همه اهمیت و عظمت برگزار نشود، بلای بزرگی بر سر حکومت بیاساسش خواهد آمد. بالاخره با هزار جور دورویی و ظاهرسازی توانست زور خودش را بر میل امام رضا علیه السلام بچرباند. مأمون با اهمیت دادن به نماز عید میخواست خود را یک مسلمان مؤمن نشان دهد. به همین خاطر با اصرار و زور، موافقت امام هشتم را گرفت. امام رضا علیه السلام فرمودند: «به شرطی خواندن نماز عید را قبول میکنم که با روش رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم از خانه خارج شوم و نماز بخوانم». حالا مردم منتظرخواندن نماز به امامت حضرت رضا علیه السلام بودند. امام غسل کردند و لباس سفیدی پوشیدند. بوی خوش امام همهجا پیچیده بود، به حدی که با چشم بسته هم میتوانستی ایشان را دنبال کنی. باد، خبر حضور امام را در کوچه پخش کرد. آنچنان عطر امام به مشام همه رسید که یکباره مردم صلوات فرستادند. امام با پای برهنه به سوی آسمان نگاه کردند و با صدای بلند، الله اکبر گفتند. جمعیت که تا آن زمان سکوت کرده بود، همراه حضرت، الله اکبر میگفتند و حرکت میکردند. انگار که در و دیوار و هر موجود بیجان و جانداری، الله اکبر میگفت و خود را همراه امام میکرد. امام رضا علیه السلام عصا به دست حرکت میکردند. همه میخواستند خود را شبیه ایشان کنند. مردم، کفشهایشان را از پا درآوردند و پیاده و پابرهنه، پشت امام به راه افتادند. آنها درحالیکه الله اکبر میگفتند از حال عجیب امام هشتم، بیقرار شده بودند و گریه و زاری میکردند. ولولهای زمین و زمان را فرا گرفته بود. گویا که روز قیامت رسیده است. حتی زمین با مردم همزبان شده بود و به خود میلرزید. شهر مرو تا آن روز، چنین اتفاقی را ندیده بود. خبر به گوش مأمون رسید. مأمون که این علاقه و همراهی مردم با امام را تهدیدی برای حکومت بی پایه و اساس خود میدانست، فوراً به دنبال حضرت فرستاد و نگذاشت ایشان ادامهی مسیر را بروند و نماز بخوانند.
آزار احترام اعتدال امام حسن عسگری علیه السلام امام رضا علیه السلام امام صادق علیه السلام امام موسی بن جعفرعلیه السلام امام هادی علیه السلام امیرالمؤمنین علیه السلام انس با قرآن و ائمه بی احترامی تفاخر حج حق الناس خجالت خدا خودپسندی دبستان دعا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سامرا سیره عملی شیعه شیعیان عاقبت اندیشی عبادت عبرت عجب غرور وتکبر و تواضع غیبت فحش فقر محبت مدینه مسلمان مهربان مهمان موسیقی مکافات عمل نفرین نماز پدر پدرو مادر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پیرمرد