دروغ گویی
وقتی تکلیفی را جا می گذاشتیم، به معلم می گفتیم و او نیز به دفتر می گفت و از خانه جویا می شدند واگر دروغ گفته بود رسوا می شد.همیشه اگر کسی زنگ می زد من دروغ نمی گفتم. یکبار پدربزرگم منزل بود و تلفن زنگ زد؛ من گفتم: اگر بیرون نروید می گویم هستید و همین کار را کردم.سر امتحان بچه ها از هم سؤال می پرسند و سر امتحان به هم می رسانند یا تقلب می آورند سر امتحان.اوّلا عمل تقلب که شخصی انجام بدهد که حق بقیه را ضایع کند مثل کنکور؛ که براساس امتحان مقدار معینی را قبول می کنند و حق دیگران را ضایع می کند؛ و چیزی شبیه دزدی می شود؛ مثلا الآن معدل شما را در طول دبیرستان جمع می کنند و وارد کامپیوتر می شود و براساس آن دانشگاه رفتن تعیین می شود.ممکن است دوستم از من بخواهد که من برسانم و می گوید ترسو هستی و…من سال پنجم دبستان بودم. 1354 یا 55 یعنی 32 سال پیش. مدرسه ما عوض شد و رفتیم جای دیگر امتحان بدهیم و دانش آموز بغل دستی من (ورقه امتحانی از این ورق بزرگها بود و همه می دانستند من شاگرد اول هستم. پنجم دبستان آن موقع هم خیلی سخت بود.) به من گفت: من سؤالها را که پرسیدم ازت به من جواب بده. گفتم: ریاضیه؟ گفت: بنویس و برای من بیانداز. گفتم: من به کسی تقلب نمی رسونم ولی اگر توانستی تقلب کن من کاری با تو ندارم.آن موقع این طور به نظر من رسید. رسوایی بعد از تقلب خیلی بدتر است.یه وقت یکی مهندس است و برجی 500 تا 700 هزار تومان حقوق می گیرد و به کارگر 300 هزار تومان می گیرد. می گویند: مهندس کاری که نمی کند و کارگر بیشتر کار می کند؛ پس چرا به مهندس بیشتر می دهند. زیرا مهندس در کار تصمیم گیری های مهمی انجام می دهد مثلا هماهنگ کردن آمدن جرثقیل و خرید سیمان و استحکام خانه و…. مهندس کسی است که امروز را نمی بیند و آینده را می بیند. ولی کارگر کار امروز را می بیند.عاقل کسی است که یه قدم جلوتر از خودش را می بیند و الآن را نبیند.حالا که دروغ گفتم هیچ اتفاقی نیافتاد.بچه های کوچک که تازه می روند مدرسه، پدر و مادرشان به آنها تغذیه می دهند که ببرند ولی نمی برند و می گویند: من که گشنه ام نیست. خوب این بچه بعداَ گشنه اش می شود.مدیر کسی است که یه قدم جلوتر را ببیند.عاقل کسی است که اگر دروغ گفت ببیند که گام بعدی افتاده است توی دره. ولی اگر عاقل نباشد و جلوتر را دبیند می افتد در چاله.فردی که به دروغ می گوید: من مشقام را نوشته ام و نیاوردم. اگر بفرستند دنبال دفترت آن وقت رسوا می شوی.یه شب مشقام را ننوشته بودم یا کم نوشته بودم؛ هر چی فکر کردم دیدم معلمم بالاخره می فهمد. شبانه بلند شدم و نوشتم. از قرار صبح معلم خواست تکالیف را ببیند و به همه گیر داد؛ یک نفر جا انداخته بود که سیلی خورد و به دفتر فرستاده شد و گفت: دوباره بنویس و صفر نیز گرفت. به من که رسید سربلند بودم. چقدر بد می شد چون من شاگرد اول هم بودم.عاقل کسی است که یک قدم جلوترش را ببیند. مهندسی که چند قدم جلوتر خود را ببیند کارش خوب است؛ اگر آینده نگر نباشد همیشه مصالح کم می آورد.دروغ گفتی یه قدم جلوتر را هم ببین. دروغگویی کار آدمهای کم عقل است.