خوش بیانی
هرکس که از کنارش می گذشت از صدای بلند صحبت کردنش و بکار بردن حرفهای رکیک و نابجا، نگاه چندش آوری به او می کرد و سعی می کرد زودتر از کنارش عبور کند. انگار که آدم می خواهد از کنار کیسه زباله ای که چند روز کنار کوچه مانده و بوی گند گرفته، زودتر گذر کند. تازگیها خودش متوجه شده بود از اینکه دوستان قدیم اش هم از او فاصله می گرفتند و تو مدرسه انگشت نما بود و فقط یکی دو تا از لات ها یی که خودش هم قدیمها از اونا خوشش نمی آمد او را تحویل می گرفتند. اولش فکر می کرد مال مدل موهاش است و بعد متوجه کفشهایش شد، پشت اونا قبلا خوابانده بود، صاف کرد و آخرها به جایی رسیده بود که نصف شیشه ژل را روی سرش خالی میکرد؛ ولی باز بیشتر مورد تمسخر و تنفر آدمهای اطرافش قرار می گرفت. آقای صداقت معلم مدرسه که از مدتها قبل او را بعد از صحبتهای مفصل و نتیجه نگرفتن دیگه ولش کرده بود، یکروز که خیلی از اوضاع پکر بود و در گوشه ای کز کرده بود و ناراحت و دمق بود، رفت کنارش نشست. خیلی تعجب کرد که آقای معلم بهش توجه کرده بود. آقای صداقت گفت: سلام علیکم! تو فکر می کنی اگر کیسه زباله را کادو پیچ کنند دیگه زباله نیست و بوی بد و گند نمی ده؟ پسر جان زبانت را درست کن، بجای اینهمه وررفتن به خودت، قدری زبانت را اصلاح کن؛ سعی کن خیلی از حرفای مردم اوباش کوچه و بازار را بکار نبری! بزرگی، بزرگی نشان دادن به رفتار با وقار و مردانه است؛ به آرامش و خوش بیانی است نه خیلی از رفتاری که می کنی….. خیلی به فکر فرو رفت، بغض اش گرفت، بلند شد و رفت.