شعر (نیمه شعبان)

بخش اول

قیامت قامت ای قامت قیامت قیامت کرده است این قد و قامت
مؤذن چون ببیند قامت تو به قد قامت بماند تا قیامت

************************************************************

بخش دوم

چهار منزل دیگر، بهار می‌آید

به باغ‌های صنوبر، بهار می‌آید

نگاه برفیِ این کوچه، آب خواهد شد

به سینه‌های مکّدر، بهار می‌آید

دوباره شاخه‌ی گیلاس، پُر شکوفه می‌شود

به ساقه‌های تناور، بهار می‌آید

فدایِ چشم تو گردم گُل معطّرِ من

نگاه کن که از این در، بهار می‌آید

بزن پلی ز محبّت که از شمال و جنوب

و از فضای برابر، بهار می‌آید

جوانه کن گُل من، تا پرنده پَر گیرد

که از کرانه‌یِ خاور، بهار می‌آید

بدان که فصلِ خزان رفتنی است، بار دگر

پرنده باز کند پَر، بهار می‌آید

************************************************************

بخش سوم

جمعه‌ها طبع من احساس تَغزُّل دارد

ناخودآگاه به سمتِ تو تمایل دارد

بی تو چندیست که در کارِ زمین حیرانم

مانده‌ام بی تو چرا باغچه‌ام گُل دارد

شاید این باغچه دَه قرن به استقبالت

فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کِی یکسره یکریز نباشی شب و روز

ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز

می‌خرم از پسرک هرچه تَفأُّل دارد

یازده پلّه زمین رفت به سمت ملکوت

یک قدم مانده، زمین شوقِ تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها

تَکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمّل دارد

************************************************************

بخش چهارم

لطفی کن و نپرس چرا عاشقت شدیم

حتماً دلیل داشت که ما عاشقت شدیم

در حیرتم که عشق از آثار دیدن است

ما کورها ندیده چرا عاشقت شدیم؟!

اثبات می‌کنیم؛ بفرما! قسم که هست

باور نمی‌کنی؟ به‌خدا! عاشقت شدیم!

کی عاشقت شدیم؟ فراموشمان شده

بابا! مهم که نیست کجا عاشقت شدیم

گفتند پشت ابری و ما خوش‌خیال‌ها

چون کودکان سر به هوا عاشقت شدیم

دیدیم سخت بود کمی لایقت شویم

رفتیم و با دو بند دعا عاشقت شدیم

قبلاً برای عشق مجوّز گرفته‌ایم

با اذن نایبان شما عاشقت شدیم

یک ذره عقل هم که خدا لطف کرده بود

کردیم نذر عشق تو تا عاشقت شدیم

بی‌اعتنا به میل تو و آبروی تو

گفتیم مثل شاه و گدا عاشقت شدیم

این میوه‌ها رسیده و یاران گرسنه‌اند

این‌جا کوفه نیست، بیا! عاشقت شدیم

************************************************************

بخش پنجم

کدام جمعه به رویت سلام خواهم کرد

و گوش جان به علیکَ السّلام خواهم کرد

تو را اگر که ببینم به خاک می‌افتم

غبار پای تو را اِستلام خواهم کرد

چنان به یاد تو هستم که در لَحَد با شوق

به صبحِ روز ظهورت قیام خواهم کرد

بگو که بانگ أنا المَهدی تو نزدیک است

بگو که تکیه به بیت الحرام خواهم کرد

چهار فصل بهشت خدا بهار، اما

هوای فصل ربیعُ الأنام خواهم کرد

آقای جمعه‌های غریبی، ظهور کن

دل را پُر از طراوت عِطر ظهور کن

یک گوشه از جمال تو یعنی تمام عشق!

یک دم فقط بیا و از این جا عبور کن!

************************************************************

بخش ششم

گیرم او پرده را زند یک سو

دیده‌یِ دیدنِ رخِ او کو؟

مهر را جای در گریبان نیست

مور، هم خانه‌یِ سلیمان نیست

همه‌جا پُر زِ عِطر آن گل‌بوست

عشق در انتظارِ دیدنِ اوست

با که گویم از این سیه رویی

نیست در جانِ ما از او بویی

اوست پا در رِکابِ امرِ خدا

چه برآید زِ دستِ کوته ما

این حجابی که پیشِ دیده‌یِ ماست

معنی غَیبت و ظهور این‌جاست

او زِ خورشید آشکارتر است

چشمِ ما در ظهور بی اثر است

آن‌که در انتظارِ اوست جهان

کِی زِ چشمِ حقیقت است نهان

گر چو شبکور مانده‌ایم به خواب

چه فشاند به چشم ما مهتاب

ای ظهورِ تو چون خدا پیدا

خویشتن را به چشم ما بنما

************************************************************

بخش هفتم

ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی

نیامدی که ببینم شبیه دریایی،

ببین دوباره غروب است و جاده آماده

بنا به گفته مردم غروب می‌آیی!

شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم

بیا الهه غربت سوار صحرایی

************************************************************

بخش هشتم

دافع عسر و حرج می‌رسد، انشاء الله

 یعنی آن ختم حجج می‌رسد، انشاء الله

 مژده بر منتظر مهدی زهرا بدهید

 عنقریب عصر فرج می رسد، انشاء الله

************************************************************

بخش نهم

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشم‌هایت

این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام راه ساحل دریا بگیرد

آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم

شب‌های جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت

تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید

تا انتقام دست زهرا را بگیرد

************************************************************

بخش دهم

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش، موج تماشا زده است

جمعه را سرمه کشیدیم، مگر برگردی

با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی 

زندگی نیست، ممات است تو را کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد

از دل تنگ من، آیا خبری هم داری؟

آشنا، پشت سرت مختصری هم داری؟ 

منتی بر سر ما هم بگذاری، بد نیست

آه، کم چشم به راهم بگذاری، بد نیست

نکند منتظر مردن مایی، آقا؟

منتظرهات بمیرند، میایی آقا؟

به نظر می‌رسد این فاصله ها کم شدنی ست

غیر ممکن‌تر از این خواسته ها هم شدنی ست

دارد از جاده صدای جرسی می‌آید

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست

یوسف گم شده، ای اهل حرم! آمدنی ست

************************************************************

بخش یازدهم

زلف شب را به سراپای سحر می‌ریزم

تا خود صبح به راه تو قمر می‌ریزم

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش موج تماشا زده است

جمعه را سرمه کشیدیم مگر برگردی

با همان سیصد و دل تنگ نفر برگردی

زندگی نیست ممات است تو را کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد

از دل تنگ من آیا خبری هم داری

آشنا پشت سرت مختصری هم داری

منتی بر سر ما هم بگذاری بد نیست

آه، کم چشم به راهم بگذاری بد نیست

نکند منتظر مردن مایی آقا!؟

منتظرهات بمیرند میایی آقا!؟

من بجز تو به کسی جان بدهم ممکن نیست

به اجل مهلت جولان بدهم ممکن نیست

به نظر می‌رسد این فاصله‌ها کم شدنیست

غیر ممکن تر از این خواسته‌ها هم شدنیست

دارد از جاده صدای جرسی ِآید

مژده ای دل مسیحا نفسی می آید

چون قرار همه با حضرت آقا جمعه ست

همه‌ی دل خوشی هفته ما با جمعه ست

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست

یوسف گم شده‌ای اهل حرم آمدنی ست