در روستا برای امور کشاورزی کود لازم است. افرادی که کودها را جابجا می کردند، کودبر می گفتند. کودبری، کودها را سوار بر الاغ خود کرده و در زمینها می چرخاند. روزی کودها را سریع تحویل داد و چند ساعتی بیکار بود. به خود گفت: به شهر بروم و گردش کنم. به سمت شهر رفته و در بازار مشغول راه رفتن بود که در یکی از گذرها به سمت بازار عطر فروش ها رفت. در وسط بازار ناگهان از حال رفت و بر زمین افتاد. مغازه دارها سریع آب و گلاب آوردند و به سر و روی او می زدند، او کمی به هوش می آمد و دوباره از حال می رفت. دیدند فایده ای ندارد و حال او هر لحظه بدتر می شود. ناگهان یکی از هم ولایتی های کودبر رسید و افراد را کنار زد و گفت: بابا ولش کنید، بیچاره دارد می میرد. یکی گفت: ما کاری نکردیم، داریم حالش را جا می آوریم. گفت: بابا بروید کنار کمی پشگل گوسفند بیاورید. جلوی دماغش گرفتند. ناگهان حال آمد و گفت: او را از بازار عطر فروش ها بیرون ببرید. بعد از چند لحظه به هوش آمد. مردم گفتند: چه شد؟ چکار کردی؟ گفت: بابا این طرف ما تمام مدت عمر بوی کود و کثافت را احساس کرده و به آن عادت کرده است. حالا در بازار عطر فروش ها دماغش به بوی خوش عادت ندارد و از حال رفت!!!گوشهای افراد از بس که صداهای موسیقی و کثیف را شنیده است و به آن عادت کرده است دیگر آنها را لذت بخش می داند و صداهای حرام و لذت آنها را نهایت خوشی می داند!! و ترک آن را از دست دادن لذت می داند.
علم موسیقی که از شعب علوم ریاضی محسوب و در صحت آن و آثار واقعیه مترقبه بر آن مانند غمگین کردن و خوشحال نمودن و خندانیدن و به گریه در آوردن و موجب به خفت درآوردن یا سنگین کردن نفس و احیانا خلع و لبس جای شبهه و تردید نیست و لیکن شارع به جهت مفاسدی که بر این علم صحیح مترتب بوده است آنرا تحریم نموده است.
روزی موسی بن جعفر علیه السلام در شهر بغداد از کنار منزل بُشر حافی عبور می کرد و صدای ساز و آواز از داخل منزل به گوش می رسید. در این هنگام، کنیزی برای ریختن آشغال از خانه خارج شد. حضرت رو به کنیز کرده و فرمودند: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟! جواب داد: آزاد است. موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: راست می گویی، اگر بنده بود از مولای خود ترس داشت! کنیز وارد منزل شد و بُشر علت تاخیر وی را جویا شد. جواب داد: شخصی از من پرسید: صاحبخانه بنده است یا آزاد؟ پاسخ دادم: آزاد است. و فرمودند: اگر بنده بود از آقای خود می ترسید. از آن به بعد از جمله زهاد به شمار رفت و چون با حالت پا برهنه به توبه موفق شد، وی را حافی (پابرهنه) لقب دادند.
ریان بن صلت به حضرت امام رضا علیه السلام گفت: هشام بن ابراهیم از شما نقل می کند که شما رخصت فرموده اید در شنیدن غناء؟! حضرت فرمودند: دروغ می گوید آن زندیق، او از من پرسید و من به او گفتم: شخصی از حضرت امام باقر علیه السلام سؤال نمود از غناء؟ حضرت باقر علیه السلام فرمودند: اگر حق و باطل متمیز شوند (به زبان ساده اگر حق و باطل هر کدام در اطاقی جمع شوند) غناء به کدام اطاق وارد می شود؟ آن شخص گفت: در جمع باطل. فرمودند: درست حکم کردی.