خمس (دبیرستان)

طرح درس «احکام خمس» دبیرستان

جزوه­ ی مربی و دانش­ آموز

 

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ‏ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَالْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر

و بدانید که غنیمتی که از هر چیزی گرفتید ، یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و براى خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى [حقّ از باطل‏] -روزى که آن دو گروه با هم روبرو شدند- نازل کردیم، ایمان آورده‏اید. و خدا بر هر چیزى تواناست‏.

(آیه­ی شریفه­ی 41 سوره­ی انفال )

فهرست :

کچل کردن درختان

شطیطه­ی نیشابوری؛

توضیح در مورد معنای واژه ” غنم “

احکام خمس

نحوه محاسبه­ی خمس

مال حلال مخلوط به حرام

مصرف خمس

نکته 1 ( الاعمال بالنیات )

نکته 2 ( بخشش و کَرَم )

کچل کردن درختان

از باغی می­گذشتم. دیدم باغبان مشغول کچل کردن درختان است. مخصوصاً برای درختانِ انگور فقط یک کُنده­ی خشک باقی گذاشته بود. سلام کردم و گفتم که: «خسته نباشی، چرا این درختان رو کچل میکنی؟ برای این انگور بدبخت. حتی یک شاخه هم نگذاشتی؟!»

گفت: «علیک سلام. اوّل کچل کردن نیست و هرس کردن است ثانیاً اگر هرس نکنیم محصول نمی­دهند.»

گفتم: «تو که برای این دیگه شاخه ای نذاشتی؟»

گفت: «الآن رو نگاه نگن. دو سه ماه دیگه بیا و ببین چی میبینی!»

چند ماه گذشت و اتفاقاً دوباره گذرم به همون باغ افتاد. با خودم گفتم ببینم درخت­هایی که کچل شده بودند اوضاعشون چطوری شده. داخل باغ شدم و باغبان رو دیدم. من رو شناخت. سلام کردم و جواب سلام من رو داد و گفت: یادت هست که….، حرفش رو قطع کردم و گفتم اتفاقاً برای همون اومدم که ببیینم چی شده.

گفت بیا بریم تا درخت ها رو ببینی.با هم رفتیم و دیدم که بَه بَه چه درخت­هایی! پر از میوه چقاله بود. رفتم سر وقت درخت انگور دیدم که آنقدر شاخ و برگ تازه درآورده که دیگه کُنده درخت پیدا نیست. از همه طرفش شاخه­های پر از غوره خودنمایی می­کرد.

باغبان گفت عزیز جان، یادت هست چی بود؟ حالا دیدی چی شد؟ یه چیزی بهت بگم؟ گفتم بفرما.

گفت: «داستان این هرس کردن همون داستان خمس مال است. اگر درختی رو هرس کردی یا به قول خودت کچل کردی، خیال نکن که چیزی رو از اون کم کردی. بلکه کمکش کردی تا جونِ تازه بگیره و رشد بیشتری داشته باشه یا حداقل دوام طولانی­تر.»

شطیطه­ی نیشابوری؛

در مناقب شهر آشوب- ج 3 ص 409- ابو على پسر راشد و دیگران در ضمن یک خبر طولانى گفتند که: گروهى از شیعیان نیشابور اجتماع کردند و محمّد بن على نیشابورى را انتخاب نمودند که به­مدینه برود. سى هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقدارى پارچه در اختیار او گذاشتند. شطیطه نیشابورى یک درهم با تکه پارچه‏اى ابریشمى که خودش رشته و بافته بود و چهار درهم ارزش داشت آورد وگفت:­« اِنَّ اللّهَ لایَسْتَحیى مِنَ الْحَقِّ »                                                              (آیه­ی شرفه 53 سوره­ی احزاب)

 یعنى این­که من مى­فرستم اگر چه کم است ، لکن از فرستادن حق امام)علیه السلام) اگـر کـم باشد نباید حیا کرد.

درهم او را کج کردم.  پس آن جماعت آوردند ورقه‏هایى در حدود هفتاد عدد که در هر کدام، یک مسأله بود سر صفحه مسأله را نوشته بودند و پائین صفحه سفید بود تا جواب نوشته شود من دو تا دو تا آن کاغذها را بهم پیچیدم و روى هر دو کاغذ سه نخ بستم روى هر نخى یک مُهر زدند، گفتند: «یک شب در اختیار امام می­گذارى و صبح جواب آن‏ها را دریافت می­کنى اگر دیدى پاکت‏ها سالم است و مُهر آن بهم نخورده پنج عدد را باز کن در صورتى که بدون باز کردن نامه‏ها و بهم­زدن مُهرها جواب داده بود بقیّه را باز نکن آن شخص امام است پول­ها را باو بسپار، اگر چنان نبود پول­ها را به ما برگردان. »

آن شـخـص مـشـرف شـد بـه مـدیـنـه و داخل شد بر عبداللّه افطح و امتحان کرد او را. یافت که او امام نیست . بیرون آمد و مى­گفت: « رَبِّ اَهْدِنى اِلى سَواءِ الصِّراطِ » ؛ «پروردگارا مرا هدایت کن بـه راه راسـت». گـفـت : در ایـن بـیـن که ایستاده بودم ناگاه پسرى را دیدم که مى­گوید: « اجـابـت کـن آن کـس را کـه مـى خـواهـى.» پس برد مرا به خانه
 حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام)پـس چـون آن حـضرت مرا دید و فرمود: « براى چه نومید مى­شوى اى ابوجعفر؟ و براى چه آهنگ مى کنى به سوى یهود و نصارى؟ ، به سوى من آى، منم حجه اللّه و ولىّ خدا، آیـا نـشـناسانید تو را ابوحمزه بر در مسجد جدّم. من دیروز جواب تمام مسائلى را که همراه آورده‏اى داده‏ام. آن مسائل را با یک­درهم شطیطه که وزن آن یک درهم و دو دانگ است که تو گذاشتى در کیسه‏اى که چهار صد درهم دارد و متعلّق بوازورى است بیاور. ضمناً پارچه ابریشمى شطیطه را که در بسته‏بندى آن دو برادر بلخى گذاشته­ای را بمن بده.»

محمّد بن على گفت: از گفتار امام عقل از سرم پرید هر چه دستور داده بود آوردم و در مقابلش گذاشتم یک درهم شطیطه و پارچه­ی او را برداشت. بمن فرمود: « اِنَّ اللّهَ لایَسْتَحیى مِنَ الْحَقِّ » خدا از حق شرم ندارد، سلام مرا بشطیطه برسان و این کیسه پول را به او بده چهل درهم بود. پارچه‏اى هم از کفن خود به او هدیه می­کنم که از پنبه ده صیدا  – قریه فاطمه زهرا(سلام الله علیه) است و به دست خواهرم حلیمه دخترم حضرت صادق(علیه السلام) بافته شده. به­او بگو پس از وارد شدن تو به ­نیشابور نوزده روز زنده است که شانزده درهم از این پول را خرج می­کند و بقیّه که بیست و چهاردرهم است را نگه می­دارد براى مخارج ضرورى و کمک به مستمندان. خودم بر او نماز خواهم خواند، وقتى مرا دیدى پنهان کن زیرا به صلاح تو است، بقیّه پول­ها و اموالى را که آورده‏اى به صاحبان آن برگردان، در ضمن مُهر این نامه‏ها را باز کن ببین قبل از اینکه پیش من بیائى جواب داده‏ام یا نه.

نگاه کردم به پاکت‏ها دیدم سالم است.

وقتى به­خراسان رسید دیدم آنهایى که اموالشان را برگردانده همه فَطَحى مذهب(نام فرقه­ای گمراه) شده‏اند فقط شطیطه بر مذهبِ حق پایدار مانده. سلام امام را به او رساندم و پول­ها و پارچه کفن را دادم. شطیطه همان نوزده روز که فرموده بودند زنده ماند.

اوّل باید باور کنیم، این مال­هایى که داریم مال خودمان نیست.  

وقتى شطیطه مُرد امام(علیه السلام) که سوار شترى بود از راه رسید. از کار تجهیز و نماز شطیطه که فارغ شد سوار شتر شده راه بیابان را گرفت. به محمّد بن على فرمودند: « به دوستان خود سلام مرا برسان و بگو بر من و سایر امامان در هر زمان لازم است که بر جنازه‏ى شما حاضر شوند در هر جا که‏ باشید، از خدا بپرهیزید و قدر خویش را بدانید.»

أَفَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ (63) أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (64) لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ (65)

سوره­ی واقعه

آیا آنچه را کِشت مى‏کنید، ملاحظه کرده‏اید؟ آیا شما آن را [بى‏یارى ما] زراعت مى‏کنید، یا ماییم که زراعت مى‏کنیم؟ اگر بخواهیم قطعاً خاشاکش مى‏گردانیم، پس در افسوس [و تعجّب‏] مى‏اُفتید.

در جواب ابتدا باید روشن شود که مالک حقیقی کیست؟

آیا اصلاً چیزی واقعا برای تو هست یا نه؟ هر چیزی که هست برای خداست. وقتی چیزی اصالتاً برای من نباشد آیا حق دارم که در موردش خودم را تصمیم گیرنده اصلی بدانم؟

بعد معلوم شود که وقتی چیزی برای خداست، آن­گاه خدا خودش معلوم می­کند که چه چیزی و به چه مقدار در کجا و چگونه خرج شود. خدا در مورد خمس می­فرماید که فقط یک پنجم، آن هم از اضافه درآمد آن هم بعد از کسر همه مخارج، باید در مواردی خاص یا از طریق افرادی خاص در مسیر خاصی خرج کنی.

 یا اینکه اصلاً دربست و بدون چون و چرا باید بدهی به فردی خاص که من معلوم کرده­ام. بدون چون و چرا. بدون سوال.

مثلاً پدر به فرزندش پولی برای خرجی می­دهد. همان پول تو جیبی خودمان. پول از به پدر به فرزند منتقل می­شود و مالکیت آن هم منتقل می­شود. حالا در عین این­که پول، دیگر مال فرزند است و ظاهراً دیگر برای پدر نیست، اما پدر خود را مُحِق می­داند که در نوع هزینه کردن آن پول دخالت کند. مثلاً می گوید از 10 هزار تومانی که داری، هزار تومان را صدقه بده، به گدای سر چهارراه هم نده، به فلان شخص با مشخصات معیّن بده.

این در حالی است که پول ظاهراً دیگر برای پدر نیست. امّا او به واسطه­ی ولایتی که بر فرزند دارد یا مرتبه بالاتری که از او دارد و اطاعت از وی را واجب ­می­کند، محترمانه دستور ­می­دهد مقداری از آنچه که من در اختیار تو قرار داده ام را، به نحوی که من می­گویم هزینه کن.

رابطه­ی ما با خداوند در مورد خمس هم تقریباً همین است. مال واقعاً برای خداست، امّا به مقداری که برای ما صلاح دیده، به ما عطا کرده است، به ما تملیک کرده است. از این جهت چون واقعاً برای اوست و اگر عطای او نباشد چیزی هم در دست ما قرار نمی­گیرد، دستور داده مقداری از آنچه را که تحصیل می­کنیم آن هم از اضافه آن، در راهی که او معلوم نموده است هزینه شود.

معلّم می­تواند با یک لطیفه بحث را شروع کند.

مثال 1 : پدر دعا می­کند که پسرش خیلی پول داشته باشد و مدام آن را بشمارد. دعایش مستجاب می­شود و پسرش کارمند بانک می­شود.

ما مثل کارمند بانک هستیم. یک روز مى‏گویند در این باجه بایست و پول بگیر و یک روز هم مى‏گویند در آن باجه بایست و پول بده؛ نه آن روزى که در آن باجه صدها میلیون پول مى‏گیریم مال خودمان است که بخواهیم به هوا بپریم و شادى کنیم و نه آن روزى که باید صدها میلیون در آن باجه بدهیم سکته کنیم؛ نه گرفتن پول معلَّق زدن دارد و نه دادنش سکته؛ مالِ ما نیست؛ بدانیم که خودمان امانت هستیم، اموالمان هم امانت است. وقتی که خودمان ( اِنّا لِلّه ) هستیم، وضعیت اموالمان چگونه است؟

مثال 2 : پدر به فرزندش پولی برای خرجی می­دهد. همان پول تو جیبی خودمان. پول از به پدر به فرزند منتقل می­شود و مالکیت آن هم منتقل می­شود. حالا در عین اینکه پول دیگر مال فرزند است و ظاهراً دیگر برای پدر نیست، امّا پدر خود را محق میداند که در نوع هزینه کردن آن پول دخالت کند. مثلاً می گوید از 10 هزار تومانی که داری، هزار تومان را صدقه بده، به گدای سر چهارراه هم نده. به فلان شخص با مشخصات معیّن بده.

این در حالی است که پول ظاهراً دیگر برای پدر نیست. امّا او به واسطه ولایتی که بر فرزند دارد یا مرتبه بالاتری که از او دارد و اطاعت از وی را واجب می­کند، محترمانه دستور می­دهد مقداری از آنچه که من در اختیار تو قرار داده­ام را، به نحوی که من می-گویم هزینه کن.

رابطه­ی ما با خداوند در مورد خمس هم تقریباً همین است. مال واقعاً برای خداست امّا به مقداری که برای ما صلاح دیده، به ما عطا کرده است، به ما تملیک کرده است. از این جهت چون واقعا برای اوست و اگر عطای او نباشد چیزی هم در دست ما قرار نمی گیرد، دستور داده مقداری از آنچه را که تحصیل میکنیم آن هم از اضافه آن، در راهی که او معلوم نموده است هزینه شود.

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ‏ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر                                                  (آیه­ی شریفه41 سوره­ی انفال)

و بدانید که غنیمتی که از هر چیزی گرفتید ، یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و براى خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى [حقّ از باطل‏] -روزى که آن دو گروه با هم روبرو شدند- نازل کردیم، ایمان آورده‏اید و خدا بر هر چیزى تواناست‏

وَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ(19)                                                                                                                   

و در اموالشان براى سائل و محروم حقّى [معیّن‏] بود

سوره­ی ذاریات

وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24)

و همانان که در اموالشان حقّى معلوم است، (24)

لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم(25)

براى سائل و محروم (25)

                                                                          سوره­ی معارج

عَنْ أَبِی جَعْفَر(علیه السلام )قَالَ وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِی(علیه السلام) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)‏:

« إِذَا مُنِعَتِ‏ الزَّکَاهُ مَنَعَتِ الْأَرْضُ بَرَکَاتِهَا.»

هنگامی که از زکات منع شود، زمین از برکاتش منع می کند.                                                         کافی ج3 ص 505

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام)  قَالَ: « بُنِیَ الْإِسْلَامُ‏ عَلَى‏ خَمْسٍ‏ عَلَى الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَه »                                                                                                              

امام باقر(علیه السلام) فرمود: « اسلام روى پنج پایه نهاده شده: نماز و زکاه و روزه و حج و ولایت و چنان که براى ولایت فریاد زده شد، براى هیچ چیزى دیگر فریاد زده نشد. »

کافی ج2 ص 18

زکات، تمام امور و اتفاقات مالی در دین آمده است. ولی خمس محدوده خاص تری دارد.  

 

قال علی ابن موسی الرضا(علیه السلام)  :

اعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ … وَ رُوِیَ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ مَهْرَ فَاطِمَهَ(سلام الله علیها) خُمُسَ الدُّنْیَا فَمَا کَانَ لَهَا صَارَ لِوُلْدِهَا وَ قِیلَ لِلْعَالِمِ ع مَا أَیْسَرُ مَا یَدْخُلُ بِهِ الْعَبْدُ النَّارَ قَالَ أَنْ یَأْکُلَ مِنْ مَالِ الْیَتِیمِ دِرْهَماً وَ نَحْنُ الْیَتِیمُ‏ وَ قَالَ جَلَّ وَ عَلَا وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ إِلَى آخِرِ الْآیَهِ فَتَطَوَّلَ عَلَیْنَا بِذَلِکَ امْتِنَاناً مِنْهُ وَ رَحْمَهً إِذْ کَانَ الْمَالِکَ لِلنُّفُوسِ وَ الْأَمْوَالِ وَ سَائِرِ الْأَشْیَاءِ الْمُلْکَ الْحَقِیقِیَّ وَ کَانَ مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ عَوَارِیَ وَ أَنَّهُمْ مالکین [مَالِکُونَ‏] مَجَازاً لَا حَقِیقَهَ لَهُ وَ کُلُّ مَا أَفَادَهُ النَّاسُ فَهُوَ غَنِیمَهٌ لَا فَرْقَ بَیْنَ الْکُنُوزِ وَ الْمَعَادِنِ وَ الْغَوْصِ وَ مَالِ الْفَیْ‏ءِ الَّذِی لَمْ یُخْتَلَفْ فِیهِ وَ هُوَ مَا ادُّعِیَ فِیهِ الرُّخْصَهُ وَ هُوَ رِبْحُ التِّجَارَهِ وَ غَلَّهُ الصَّنِیعَهِ وَ سَائِرُ الْفَوَائِدِ مِنَ الْمَکَاسِبِ وَ الصِّنَاعَاتِ وَ الْمَوَارِیثِ وَ غَیْرِهَا لِأَنَّ الْجَمِیعَ غَنِیمَهٌ وَ فَائِدَهٌ وَ رِزْقُ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَإِنَّهُ رُوِیَ أَنَّ الْخُمُسَ عَلَى الْخَیَّاطِ مِنْ إِبْرَتِهِ وَ الصَّانِعِ مِنْ صِنَاعَتِهِ فَعَلَى کُلِّ مَنْ غَنِمَ مِنْ هَذِهِ الْوُجُوهِ مَالًا فَعَلَیْهِ الْخُمُسُ فَإِنْ أَخْرَجَهُ فَقَدْ أَدَّى حَقَّ اللَّهِ مَا عَلَیْهِ وَ تَعَرَّضَ لِلْمَزِیدِ وَ حَلَّ لَهُ الْبَاقِی مَالُهُ [مِنْ مَالِهِ‏] وَ طَابَ وَ کَانَ اللَّهُ أَقْدَرَ عَلَى إِنْجَازِ مَا وَعَدَ الْعِبَادَ مِنَ الْمَزِیدِ وَ التَّطْهِیرِ مِنَ الْبُخْلِ عَلَى أَنْ یُغْنِیَ نَفْسَهُ مِمَّا فِی یَدَیْهِ مِنَ الْحَرَامِ الَّذِی بَخِلَ فِیهِ بَلْ قَدْ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَخْرِجُوا حَقَّ اللَّهِ مِمَّا فِی أَیْدِیکُمْ یُبَارِکِ اللَّهُ لَکُمْ فِی بَاقِیهِ وَ یَزْکُو فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ الْغَنِیُّ وَ نَحْنُ الْفُقَرَاءُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُمْ فَلَا تَدَعُوا التَّقَرُّبَ إِلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ بِالْقَلِیلِ وَ الْکَثِیرِ عَلَى حَسَبِ الْإِمْکَانِ وَ بَادِرُوا بِذَلِکَ الْحَوَادِثَ وَ احْذَرُوا عَوَاقِبَ التَّسْوِیفِ فِیهَا فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ هَلَکَ مِنَ الْأُمَمِ السَّالِفَهِ بِذَلِکَ وَ بِاللَّهِ الِاعْتِصَامُ   

                                                                                                                                       بحارالانوار ج93ص192

خداوند فرموده و بدانید که غنیمتی که از هر چیزی گرفتید، یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و براى خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان است. و از آن جهت چنین کرد تا با رحمت خود بر ما منّت گذارد، زیرا مالک جانها و مالها و هر چیز دیگری خود او است که مالکیّت حقیقى دارد؛ و آنچه در دست مردم است عنوان عاریه دارد، و مردمان به مجاز مالکند نه به حقیقت؛ و آنچه مردم به دست مى‏آورند همه، در حقیقت غنیمت است‏. و فرقی بین گنج و معدن و چیزی که با غواصی به دست آمده و مال فئ نیست که اختلافی در آن وجود ندارد و آنچه که ادعا میشود رخصتی در آن وجود دارد سود تجارت و غلات و سایثر فوائد از مکاسب و صنعت و میراث و غیر آنهاست. به جهت آنکه همه سودها و فوائد از رزق خداوند هستند.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: إِنَّ قَالَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) :

«… فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ رَضِیَ مِنَ الْمَالِ‏ بِالْخُمُسِ‏… »

« همانا خداوند بواسطه خمس، از مال راضی می شود.

                                                                                                                                   تهذیب الاحکام ج 4 ص 124

وَ قِیلَ لِلْعَالِمِ :

« أَصْلَحَکَ اللَّهُ مَا أَیْسَرُ مَا یَدْخُلُ بِهِ الْعَبْدُ النَّارَ قَالَ مَنْ أَکَلَ مِنْ مَالِ الْیَتِیمِ دِرْهَماً وَ نَحْنُ الْیَتِیم‏»

گفت: به امام ابوجعفر(علیه السلام) عرض کردم : « خدا کارتان را به سامان دارد! کمترین چیزى که بنده به علّت ارتکاب آن به دوزخ داخل مى‏شود چیست؟ فرمود: خوردن درهمى از مال یتیم، و مائیم آن یتیم.»                                       من لایحضره الفقیه ج2ص41

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَهَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ(علیه السلام)  عَنِ الْخُمُسِ فَقَالَ فِی‏ کُلِ‏ مَا أَفَادَ النَّاسُ‏ مِنْ قَلِیلٍ أَوْ کَثِیرٍ.                                                                                                    کافی ج1 ص 545

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام)  قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ‏ مَنِ اشْتَرَى شَیْئاً مِنَ‏ الْخُمُسِ‏ لَمْ‏ یَعْذَرْهُ‏ اللَّهُ اشْتَرَى مَا لَا یَحِلُّ لَه

‏                                                                                                                                         وسائل الشیعه 9 ص 484

وَ فِی تَوْقِیعَاتِ الرِّضَا(علیه السلام)  إِلَى إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَذَانِیِ‏ إِنَ‏ الْخُمُسَ‏ بَعْدَ الْمَئُونَهِ.

من لایحضر ج 2 ص 42

عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(علیه السلام)  قَالَ: قَرَأْتُ عَلَیْهِ آیَهَ الْخُمُسِ فَقَالَ مَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ- وَ مَا کَانَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لَنَا ثُمَّ قَالَ‏ وَ اللَّهِ لَقَدْ یَسَّرَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَرْزَاقَهُمْ‏ بِخَمْسَهِ دَرَاهِمَ‏ جَعَلُوا لِرَبِّهِمْ وَاحِداً وَ أَکَلُوا أَرْبَعَهً أَحِلَّاءَ ثُمَّ قَالَ هَذَا مِنْ حَدِیثِنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَعْمَلُ بِهِ وَ لَا یَصْبِرُ عَلَیْهِ إِلَّا مُمْتَحَنٌ قَلْبُهُ لِلْإِیمَانِ.                                                                     وسائل الشیعه ج‏9 ص 485

 خمس مالتان را بدهید تا رزق شما حلال شود، سپس فرمود: این کلام سخنى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، تحمّل آن را ندارند.

توضیح در مورد معنای واژه ” غنم “

1- در زمان جاهلی و صدر اسلام، ماده غنم در «الفوز بالشی بلا مشقّه» یعنی دست یافتن به چیزی، بدون سختی استعمال می شده است و در ضمن این مدلول، اموال مأخوذ از دشمن وجود ندارد و عرب ها برای چنین حالتی از اصطلاحات و اسامی دیگری مثل سلب و نهب و حرب، استفاده می کردند.

2 – در دوره­ی اسلام، بعد از نزول آیه خمس، ماده غنم در «الفوز بالشی من جهه العدی و غیرهم» یعنی دست یافتن به چیزی چه از طریق دشمن و چه غیر آن به کار می رفته است. یعنی اسلام آمده آن چیزهایی که از جنگ به دست می آید را، از مصادیق غنیمت قرار داده است؛ بعد از آنی که از مصادیق آن نبوده است. چون جنگ در اسلام از نظر ماهوی با جنگ در زمان جاهلیت فرق داشته و از شرایط خاصّی برخوردار بوده است؛ مثلا اذن پیامبر(ص) یا امام(ع) و یا کسی که از جانب امام(ع) اذن دارد؛ در مشروعیت آن دخالت داشته است و از این جهت متفاوت با نهب و غارت اموال تلقی شده است.

و آن چه از کار برد این واژه در حوزه حدیث و سیره در دست داریم؛ این است که گاهی ماده غنم در معنای لغوی استعمال شده است. همان گونه که لفظ در معنای حقیقی خود به کار می رود؛ بدون این که نیاز به قرینه باشد و گاهی هم با وجود قرینه ای در کلام یا در حال تخاطب، در معنای شرعی به کار رفته است.

ماده غنم در سه آیه از قرآن آمده است. البته در غیر از آن جایی که «غنم» به معنای «گوسفند» است:

 « و اعلموا انما غنمتم » (انفال، 41)

« و کلوا مما غنمتم حلالاً طیبا » (انفال، 69)

 « فعند الله مغانم کثیره » (نساء، 94)

در این سه کاربرد، معنا ندارد که مقصود از آیه سوم، غنائم دار الحرب(جنگ) باشد  و الّا معنای آیه این گونه می-شود که غنائم دار الحرب در نزد خدا است. بلکه آیه می­خواهد بگوید: « فوائد بسیاری که شما می خواهید از دنیا ببرید و چشم بدان دوخته اید؛ نزد خدا است.» آیه دوم هم از لحاظ مفهوم واژه غنیمت، مثل آیه¬ی اوّل است.

احکام خمس

مسأله ۱۷۶۸ ـ در هفت چیز خمس واجب مى­شود:

(اوّل) منفعت کسب

(دوم) معدن

(سوم) گنج

(چهارم) مال حلال مخلوط به حرام

(پنجم) جواهرى که به واسطه غوّاصى ـ یعنى فرو رفتن در دریا ـ به دست مى آید

(ششم) غنیمت جنگ

(هفتم) زمینى که کافر ذمّى از مسلمان بخرد، و احکام اینها در مسائل ذیل بیان مى شود.

مسأله ۱۷۶۹ ـ هرگاه انسان از تجارت یا صنعت یا کسبهاى دیگر مالى به دست آورد، اگر چه مثلا اجرت به جا آوردن نماز و روزه میتى باشد، چنانچه از مخارج سال خود و عیالاتش زیاد بیاید، باید خمس ـ یعنى پنج یک ـ آن را بدهد.

  • سال خمسی هر افراد بالغ به محض کسب درآمد او آغاز می­شود. گرفتن پول توجیبی ، عیدی و … از نظر بعضی مراجع کسب درآمد هستند. (به  نظر مرجع خود مراجعه نمایید.)

مسأله ۱۷۷۰ ـ اگر از غیر کسب مالى به دست آورد، مثلا چیزى به او ببخشند، در صورتى که آن بخشیده شده قدر و قیمت معتنابهى نزد مردم داشته باشد و از مخارج سالش زیاد بیاید، خمس آن را باید بدهد.(به  نظر مرجع خود مراجعه نمایید.)

مسأله ۱۷۷۳ ـ اگر به واسطه قناعت کردن چیزى از مخارج سال انسان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله ۱۷۷۴ ـ کسى که دیگرى تمام مخارج او را مى دهد، باید خمس تمام مالى را که به دست مى آورد بدهد.

مسأله ۱۷۸۰ ـ اگر چیزى را که خمس آن داده نشده، به کسى ببخشد پنج یک آن چیز به آن کس منتقل نمى شود.

مسأله ۱۷۸۳ ـ انسان مى تواند در بین سال هر وقت منفعتى به دستش آید و آن منفعت زاید بر مخارجش باشد، خمس آن را همان وقت بدهد، و جایز است دادن خمس را تا آخر سال تأخیر بیندازد، و بنابر احتیاط واجب سال خمس را سال قمرى قرار دهد.

  • سال خمسی می­تواند شمسی یا قمری باشد. (به  نظر مرجع خود مراجعه نمایید.)

مسأله ۱۷۹۱ ـ خرج­هایى را که انسان براى به دست آوردن فایده مى کند ـ مانند دلالى و حمّالى ـ از مؤونه تحصیل منفعت شمرده مى شود و مى تواند از سود کسر کند و نسبت به آن مقدار خمس ندارد.

مسأله ۱۷۹۲ ـ آنچه از منافع کسب در بین سال به مصرف خوراک و پوشاک و اثاثیه و خرید منزل و ازدواج فرزند و جهیزیه دختر و زیارت و مانند اینها از امورى که از مخارج آن سال حساب مى شود مى رسد ـ در صورتى که از شأن او زیاد نباشد ـ خمس ندارد.

مسأله ۱۷۹۳ ـ مالى را که انسان به مصرف نذر و کفّاره می­رساند، جزء مخارج سالیانه است، و نیز مالى را که به کسى می­بخشد یا جایزه مى دهد ـ در صورتى که از شأن او زیاد نباشد ـ از مخارج سالیانه حساب مى شود.

مسأله ۱۸۰۶ ـ انسان می­تواند خمس هر چیز را از همان چیز بدهد، یا به مقدار قیمت خمسى که بدهکار است پول رایج بدهد، و بنابر احتیاط واجب از چیز دیگر ندهد مگر با اذن حاکم شرع.

مسأله ۱۸۰۷ ـ کسى که خمس به مال او تعلّق گرفت و سال بر او گذشت، تا خمس آن را نداده است نمى­تواند در آن مال تصرّف کند، اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشد، مگر با اذن حاکم شرع، و امّا تصرّفات اعتباریه در حصّه خود مانند فروختن و صلح کردن آن مانعى ندارد.

مسأله ۱۸۰۸ ـ کسى که خمس بدهکار است نمى تواند آن را به ذمّه بگیرد ـ یعنى خود را بدهکار اهل خمس بداند ـ و به
گونه اى که در مسأله قبل گذشت در مال تصرّف کند، و چنانچه تصرّف کند و آن مال تلف شود، باید خمس آن را بدهد.

مسأله ۱۸۰۹ ـ کسى که خمس بدهکار است، اگر با حاکم شرع مصالحه کند و خمس را به ذمّه بگیرد، مى­تواند در مال تصرّف نماید، و بعد از مصالحه منافعى که از آن به دست مى آید مال خود اوست.

نحوه محاسبه­ی خمس

 با توجّه به اختلاف نظر مراجع محترم، با مراجعه به دفتر مرجع محاسبه و پرداخت گردد.

مال حلال مخلوط به حرام

مسأله ۱۸۳۱ ـ اگر مال حلال با مال حرام به طورى مخلوط شود که انسان نتواند آنها را از یکدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن هیچکدام معلوم نباشد، و نداند که مقدار حرام کمتر از خمس است یا زیادتر، باید خمس تمام مال را بدهد، و بنابر احتیاط واجب این خمس را در موردى که مصرف خمس و صدقه است به قصد اداى وظیفه، اعمّ از خمس و صدقه صرف نماید، و بعد از دادن خمس بقیه مال حلال مى شود.

مسأله ۱۸۳۲ ـ اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند ولى صاحب آن را اگر چه بعد از فحص نشناسد، باید آن مقدار را به نیت صاحبش صدقه بدهد، و احتیاط واجب آن است که از حاکم شرع هم اذن بگیرد.

مسأله ۱۸۳۵ ـ اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، یا مالى که صاحبش را نمى شناسد به نیت او صدقه بدهد، بعد از آن که صاحبش پیدا شد لازم نیست چیزى به او بدهد.

مصرف خمس

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ وَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَهً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (60)

صدقات، تنها به تهیدستان و بینوایان و متصدیّان [گردآورى و پخش‏] آن، و کسانى که دلشان به دست آورده مى‏شود، و در [راه آزادى‏] بردگان، و وامداران، و در راه خدا، و به در راه مانده، اختصاص دارد. [این‏] به عنوان فریضه از جانب خداست، و خدا داناى حکیم است‏

در بحث خمس ابتدا جواب این شبهه باید روشن شود؛

من کار کردم و چرا باید بدهم به دیگری. من زحمت کشیدم و با هر ترفندی که شده پول و منفعتی به دست آورده ام حالا باید بدهم به دیگران؟ مثلاً آخوندها.

أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ (63) أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (64) لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ (65)               سوره­ی واقعه

آیا آنچه را کِشت مى‏کنید، ملاحظه کرده‏اید؟ آیا شما آن را [بى‏یارى ما] زراعت مى‏کنید، یا ماییم که زراعت مى‏کنیم؟ اگر بخواهیم قطعاً خاشاکش مى‏گردانیم، پس در افسوس [و تعجّب‏] مى‏اُفتید.

در جواب ابتدا باید روشن شود که مالک حقیقی کیست؟ آیا اصلا چیزی واقعا برای تو هست یا اینکه نه، هر چیزی که هست برای خداست؟ وقتی چیزی اصالتا برای من نباشد آیا حق دارم که در موردش خودم را تصمیم گیرنده اصلی بدانم؟

بعد معلوم شود که وقتی چیزی برای خداست، خب خدا خودش معلوم می کند که چه چیزی و به چه مقدار در کجا و چگونه خرج شود. خدا در مورد خمس می فرماید که فقط یک پنجم، آن هم از اضافه درآمد آن هم بعد از کسر همه مخارج، باید در مواردی خاص یا از طریق افرادی خاص در مسیر خاصی خرج کنی.

یا اینکه اصلاً دربست و بدون چون و چرا باید بدهی به فردی خاص که من معلوم کرده­ام؟ بدون چون و چرا. بدون سوال.

داستان قارون در سوره­ی قصص نیز کمک می کند.

إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ (76 )                                                                                                                    سوره­ی قصص

قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم کرد، و از گنجینه‏ها آن قدر به او داده بودیم که کلیدهاى آنها بر گروه نیرومندى سنگین مى‏آمد، آنگاه که قوم وى بدو گفتند: «شادى مکن که خدا شادى‏کنندگان را دوست نمى‏دارد.

وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ (77(                                                                                                                     سوره­ی قصص

و با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و همچنانکه خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و در زمین فساد مجوى که خدا فسادگران را دوست نمى‏دارد.

قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78)                                                                                                                   سوره­ی قصص

[قارون‏] گفت: «من اینها را در نتیجه دانش خود یافته‏ام.» آیا وى ندانست که خدا نسلهایى را پیش از او نابود کرد که از او نیرومندتر و مال‏اندوزتر بودند؟ و[لى این گونه‏] مجرمان را [نیازى‏] به پرسیده‏شدن از گناهانشان نیست.

امّا حضرت سلیمان علیه السلام مى‏فرمود: «هذا من فضل ربى» این را خدا داده؛ آن هم نداده براى عیّاشى بلکه «لِیَبلُوَنى»؛ یعنى مى‏خواهد مرا امتحان کند «أأشکُرُ اَم أکفُرُ» آیا شاکرم و تشکر مى‏کنم یا این که کفران مى‏کنم.

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ‏ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقین‏..                     (39 سبا)

کَتَبَ رَجُلٌ مِنْ تُجَّارِ فَارِسَ مِنْ بَعْضِ مَوَالِی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَسْأَلُهُ الْإِذْنَ فِی الْخُمُسِ فَکَتَبَ إِلَیْهِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ‏ وَ عَلَى الضِّیقِ الْهَمَّ- لَا یَحِلُّ مَالٌ إِلَّا مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ إِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَى دِینِنَا وَ عَلَى عِیَالاتِنَا وَ عَلَى مَوَالِینَا وَ مَا نَبْذُلُهُ وَ نَشْتَرِی مِنْ أَعْرَاضِنَا مِمَّنْ نَخَافُ سَطْوَتَهُ فَلَا تَزْوُوهُ عَنَّا وَ لَا تَحْرِمُوا أَنْفُسَکُمْ دُعَاءَنَا مَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ رِزْقِکُمْ وَ تَمْحِیصُ ذُنُوبِکُمْ وَ مَا تَمْهَدُونَ لِأَنْفُسِکُمْ لِیَوْمِ فَاقَتِکُمْ وَ الْمُسْلِمُ مَنْ یَفِی لِلَّهِ بِمَا عَهِدَ إِلَیْهِ وَ لَیْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْبِ وَ السَّلَام‏

یکى از تجّار فارس که از پیروان امام رضا(علیه السلام)  بود، بآن حضرت نامه نوشت و درباره ی خمس اجازه خواست. حضرت به او نوشتند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

 همانا خدا وسعت دهنده و کریم است، در مورد عمل و کار ضامن ثوابست و در تنگى ضامن غم و اندوه [در مورد مخالفت ضامن کیفر و مجازات‏] هیچ مالى حلال نیست جز از راهی­که خدا آن را حلال کرده و خمس موجب کمک ماست بر دین ما و عیالات ما و پیروان ما و آنچه میبخشیم و آبروئى که میخریم از کسانى که از قهر و زورش میترسیم، (مانند پولهائى که براى حفظ آبروى خود بغیر مستحقین میدهیم) پس آن را از ما دریغ ندارید و تا میتوانید خود را از دعاى ما محروم نکنید. زیرا دادن خمس کلید روزى شما و مایه پاک شدن گناهان شماست و چیزیست که براى روز بیچارگى خود آماده می­کنید.

و مسلمان کسى است که بعهدى که خدا با او کرده وفا کند، مسلمان آن نیست که با زبان بپذیرد و با دل مخالفت کند و السلام

                                                                                                                                           کافی ج1 ص 508

قرآن مى‏گوید وقتى مى‏خواهید کمک کنید شیطان مى‏گوید: نمى‏خواهد کمک کنى، هنوز پیرى دارى، کورى دارى، هنوز دو تا دخترت را عروس نکرده‏اى،پسرت را داماد نکرده‏اى؛ این وسوسه‏ها مال شیطان است. قرآن مى‏فرماید:« الشیطان یَعِدُکم الفقر.»                                                                                                                      (268 بقره)

نکته 1 :                           

 در اسلام « الاعمال بالنّیات.»

 هستند افرادی­که خیر زیاد می­کنند و می­دهند امّا مثلاً به عنوان نوع دوستی. برای ارضاء حس محبّت. این هم خوب است امّا در اسلام همه چیز تابع قوانین و قواعدی است که شارع مقدّس بیان فرموده است. مثلاً فرموده که کمک کنید امّا تحت عنوان انفاق و با نیت قربه الی الله. کمک کردن بدون نیت و همینجوری هم ماجور می باشد امّا آنچه که خدا فرموده و خواسته نیست. خدا از ما نیّت را هم خواسته.

مهمتر اینکه عمل را مطابق آن چیز که فرموده، خواسته است. یعنی اگر می­خواهی از مال و دارایی خودت به دیگران بدهی، ایرادی ندارد امّا حتماً باید تحت عنوان خاصی باشد، مثلاً صدقه. صدقه یک چیز است و کمک و به فقیر چیز دیگر.

آدم­های زیادی هستند که همین­طوری و بدون هیچ نیّت خاصی و صرفاً برای اینکه کمکی به دیگران کرده باشند، مثلاًٌ به فقیر کمک می کنند. امّا این صدقه نیست. چرا؟ تنها و تنها به جهت همان عدم نیّت که ذکر شد.

مثل کسی که 2 ساعت در استخر است و تمام بدن را آب می­زند یا زیر دوش خود را شستشو می­کند اما این بدون نیت غسل، باعث تطهیر او نمی­شود. تطهیر او با نیّت غسل میسّر میشود. پس با مصرف کردن اقیانوس­ها هم اگر که نیت غسل نداشته باشد، طهارتی حاصل نکرده است.

لذاست که خمس یک برنامه ریزی مالی حساب شده و بر مبنای اصول است که اسلام آن را طراحی کرده تا اگر هم قرار است کمکی به دیگران بشود یا مالی خرج شود، با برنامه­ریزی و هدفمند انجام شود.

نکته 2 :

این نوع آدم­ها خمس را نوعی از دست دادن و از جیب رفتن می دانند امّا بخشش به فقرا یا کمک ببه دیگران را بخشش و کرم و انسان دوستی به حساب می آورند و اکثراً غافل از این موضوع هستند که خداوند کدام کار را تحت عنوان چه چیزی از ما خواسته است.