علی ابن یقطین، وزیر هارون بود. او به اجازه و فرمان امام کاظم علیه السلام، پست وزارت را قبول کرد. اما کاملاً مواظبت میکرد که کسی از شیعه بودن او باخبر نشود. زیرا در این صورت سرنوشتش مانند شیعیانی میشد که به جرم پیروی از امام، سر از تنشان جدا شده بود. مدتی بود که علی بن یقطین به مسألهای فکر میکرد. چند وقت قبل که با عدهای از شیعیان امام کاظم علیه السلام ملاقات داشت، درمورد وضو گرفتن نظرات مختلفی را شنید که او را به شک انداخت. در زمان حضور امامان علیهم السلام، هر زمان که شیعیان سؤالی داشتند، پیش امام میرفتند یا برای ایشان نامه مینوشتند و جواب خود را میگرفتند. علی بن یقطین نیز سؤالش را برای امام موسی ابن جعفر علیه السلام نوشت: «درمورد وضوی درست، نظرات زیادی هست. اما من میخواستم روش وضوی صحیح و کامل را از شما سؤال کنم». پس از مدتی، نامهی امام رسید. او نامه را بر چشمانش گذاشت و صورت خود را با آن متبرک کرد. سپس نامه را باز نمود. تا مدتی بدون اینکه نامه را بخواند با اشتیاق به دست خط امام نگاه میکرد. تا اینکه ناگهان خط اول نامه توجهش را جلب کرد: «ای علی بن یقطین!» اینکه امام با دستخط مبارک خویش نام او را بر کاغذ نوشته بودند، از خوشحالی به گریه افتاد و تا اشکش را پاک نکرد، نتوانست بقیهی نامه را بخواند. امام برای علی ابن یقطین نوشته بودند: «به تو امر میکنم برای وضوی صحیح، صورتت را سه بار بشویی، سپس دستانت را از سر انگشتان تا آرنج، سه بار شسته و تمام سرت را مسح کنی. ظاهر دو گوش را هم مسح بکش. در آخر، پاهایت را به روشی که اهل سنت پیرو مذهب حنفی دارند، تا ساق بشوی». او نامه را چند بار با دقت خواند و با تعجب فراوان از اینکه امام دستور به پیروی از احکام اهل سنت دادهاند، برای اطمینان باز هم نامه را خواند. ولی جز همین جملات چیز دیگری دستگیرش نشد. او فکر کرد در این فرمان امام مصلحتی است که او از آن خبر ندارد. بنابراین دستور امام را در حافظهاش سپرد و چندین بار روش جدید وضو گرفتن را تمرین کرد. در این حال بود که صدای اذان را شنید. مؤذن با صدای بلند، در پشت بام قصر الله اکبر میگفت. بلند شد. آستین خود را بالا زد و مطابق آنچه امام خویش فرمان داده بودند، شروع به وضو گرفتن کرد. در همین زمان جاسوسان خلیفهی ستمگر عباسی در سالن دیگری از قصر، دور هارون جمع شده بودند و به او میگفتند: «چه نشستهای که علی بن یقطین از شیعیان موسی بن جعفر است و تو در آستین خود مار پرورش دادهای!» ما گواهی می دهیم و حاضریم این موضوع را ثابت کنیم. هارون پرسید: «چگونه ادعای خود را ثابت میکنید؟ اگر نتوانید دلیل محکمی بیاورید، تنبیه سختی درانتظارتان است». آنان با اطمینانی قوی و اعتماد به نفسی بالا، به وی گفتند: «روشی که شیعیان وضو میگیرند کاملاً مشخص است و با ما فرق دارد. با این روش میتوانی به شیعه بودن او مطمئن شوی». علی بن یقطین عادت داشت که همیشه نماز خویش را به خاطر دور بودن از چشمان جاسوسان خلیفه، در یک گوشه مخفیانه بخواند. به همین علت هارون به پیشنهاد جاسوسان، کاری را به وزیرش سپرد و گفت: «تا آن را تمام نکنی، حق خروج از قصر را نداری». از طرفی به او فرمان داد به قسمتی از قصر که تنها یک حوض برای وضو گرفتن وجود داشت، برود و آن مأموریت را انجام دهد. خودش نیز از پشت بام قصر، آن حوض را کاملاً زیر نظر گرفت. صدای مؤذن یاد خدا را در دل علی بن یقطین انداخت. هم زمان، صدای شیطان در دل سیاه جاسوسان خلیفه بلند شد: «بهزودی وزیر محبوب هارون اعدام خواهد شد و شما به نان و نوایی میرسید». علی بن یقطین وارد آن حیاط شد. همانگونه که وزیر شیعهی هارون، آستینهایش را بالا میزد، به یاد نامهی امام افتاد و یادش آمد که به روش جدید وضو بگیرد. پس به همان شکلی که امام به او دستور داده بودند وضو گرفت و آمادهی نماز شد. هارون که از بالای پشت بام درحال نگاه کردن به او بود، با چهره ای سرشار از شادی و خشم، با عجله از پشت بام پایین آمد. شادی از اینکه وزیر محبوبش را از دست نداده و عصبانی از دست حرفهای جاسوسان. هارون به سمت علی بن یقطین رفت و منتظر شد تا نمازش تمام شود. سپس او را در آغوش گرفته و گفت: «از این به بعد حرف هیچ کسی علیه تو را گوش نخواهم نمود و توطئه گران را به شدت مجازات میکنم». پس از دو روز که از این جریان گذشت، امام کاظم علیه السلام دوباره برای علی ابن یقطین نامه نوشتند: «از این به بعد وضو را به این روشی که برایت مینویسم، بگیر زیرا نقشهای که قرار بود علیه تو باشد و از آن میترسیدم، به خیر گذشت».
آزار احترام اعتدال امام حسن عسگری علیه السلام امام رضا علیه السلام امام صادق علیه السلام امام موسی بن جعفرعلیه السلام امام هادی علیه السلام امیرالمؤمنین علیه السلام انس با قرآن و ائمه بی احترامی تفاخر حج حق الناس خجالت خدا خودپسندی دبستان دعا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سامرا سیره عملی شیعه شیعیان عاقبت اندیشی عبادت عبرت عجب غرور وتکبر و تواضع غیبت فحش فقر محبت مدینه مسلمان مهربان مهمان موسیقی مکافات عمل نفرین نماز پدر پدرو مادر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پیرمرد