دعبل خزاعی

دعبل خزاعی، شاعر و مداح اهل بیت بود. او در شهر «مرو» خدمت امام رضا علیه السلام رسید و گفت: «ای پسر رسول خدا! در ستایش شما شعری سروده‌ام و می‌خواهم اول شما آن را بشنوید». سپس شعرش را که بیش از صد و بیست بیت بود، برای آن حضرت خواند. امام رضا علیه السلام او را تشویق کردند و فرمودند: «ما هم دو بیت به شعر تو اضافه می‌کنیم». شعری که امام خواندند، چنین مفهومی داشت: «قبر امام هشتم در شهر طوس(خراسان امروزی) خواهد بود و شیعیان به زیارت او خواهند رفت تا آنکه حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ظهور کنند و از دشمنان دین انتقام بگیرند». امام رضا علیه السلام در ادامه فرمودند: «هرکس مرا زیارت کند، گناهانش آمرزیده شود و از عذاب روز قیامت در امان است و در آن روز البته همراه من خواهد بود». آنگاه حضرت به خانه رفتند و کیسه‌ای را که صد دینار در آن بود، برای دعبل فرستادند. دعبل آن صد دینار را پس فرستاد و گفت: «من این شعر را به خاطر پول نگفته‌ام. اگر لباسی از لباس‌های خود را به من بدهید، باعث افتخار من در دنیا و آخرت خواهد بود». امام رضا علیه السلام آن صد دینار را به همراه یکی از لباس‌هایشان برای او فرستادند و فرمودند: «هیچ‌گاه هدیه‌ی ما را رد نکن!! پول‌ها را پیش خودت نگه دار. زیرا که به زودی به آن محتاج خواهی شد و به کار تو خواهد آمد». دعبل هدیه‌ها را گرفت و به سفر خود ادامه داد تا به شهری رسید. خبر هدیه‌ها در آن شهر پیچیده بود و اهالی آنجا می‌خواستند به هر شکلی که شده لباس امام را برای تبرک به‌دست آورند. آنان به دعبل التماس می کردند که هزار دینار بگیرد و لباس را بدهد. ولی او قبول نکرد و از آن شهر رفت. مقدار زیادی از شهر دور نشده بود که چند نفر جلوی او را گرفتند و خواستند به زور لباس را بگیرند. دعبل به ناچار قبول کرد به شرط آنکه تکه ای از آن را به او بدهند. آنها هزار دینار همراه تکه‌ای از لباس را به دعبل دادند و رفتند. شاعر اهل بیت همراه کاروانی که از آن مسیر عبور می‌کرد، به راه افتاد. پس از مدتی دزدها به کاروان حمله کردند. دست همه را بستند و مشغول غارت شدند. در این میان، سردسته‌ی دزدها زیرلب شعری می‌خواند و گریه می‌کرد. دعبل از او پرسید: «این شعر از کیست؟» رئیس دزدها گفت: «فقط می‌دانم مردی از اهالی شهر خزائیه است». دعبل گفت: «آن شخص من هستم!» وقتی سردسته‌ی دزدها از ادعای او مطمئن شد، دست‌های همه‌ی مسافران کاروان را باز کرد و دستور داد هر چیزی را که دزدیده‌اند پس دهند، به گونه‌ای که هیچ چیزی از اموال آنها دست دزدها باقی نماند. سپس چند نفر از یارانش را همراه کاروان فرستاد تا از آنها محافظت شود. هنگامی‌که دعبل به خانه رسید، متوجه شد خانه‌اش را دزد زده و همه‌ی دارایی‌اش را برده‌اند. در آن زمان یاد امام افتاد که فرمودند: «پول‌ها را پیش خودت نگه دار. زیرا که به زودی به آن محتاج خواهی شد و به کار تو خواهد آمد».

آزار احترام اعتدال امام حسن عسگری علیه السلام امام رضا علیه السلام امام صادق علیه السلام امام موسی بن جعفرعلیه السلام امام هادی علیه السلام امیرالمؤمنین علیه السلام انس با قرآن و ائمه بی احترامی تفاخر حج حق الناس خجالت خدا خودپسندی دبستان دعا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سامرا سیره عملی شیعه شیعیان عاقبت اندیشی عبادت عبرت عجب غرور وتکبر و تواضع غیبت فحش فقر محبت مدینه مسلمان مهربان مهمان موسیقی مکافات عمل نفرین نماز پدر پدرو مادر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پیرمرد