هدیه امام

خلیفه‌ی ظالم عباسی با عصبانیت وارد قصر شد. تمام نفس‌ها در سینه حبس شده بودند. هارون، وزیرش علی بن یقطین را احضار کرد. او می‌خواست درمورد یک راز مهم بررسی کند. تعدادی از شیعیان امام موسی بن جعفر علیه السلام که به صورت پنهانی در قصر کار می‌کردند، به شدت نگران بودند. چون عده‌ای از جاسوسان به خلیفه خبر داده بودند که علی بن یقطین شیعه است. گزارش‌های معتبری در مورد این ادعا به هارون رسیده بود. خبرچینان از کار خود مطمئن بودند و کوچک‌ترین ترسی از اینکه نتوانند خیانت علی ابن یقطین را ثابت کنند و مورد خشم هارون قرار گیرند، نداشتند. به تصور آنان علی بن یقطین، وزیر مورد علاقه‌ی هارون، آخرین لحظات عمرش را می‌گذراند و هرکدام به امید گرفتن مقام وزارت، خود را بیشتر از دیگری به هارون نزدیک می‌کرد. سکوت عجیبی تمام قصر را گرفته بود. به گونه‌ای که صدای نفس های درباریان شنیده می‌شد. هارون وقتی به قدرت سلطنت خویش فکر کرد و فرمانروایی بر تمام کشورهای اسلامی را که زیر نظر او بود در ذهنش آورد، با غرور و صدایی بلند، وزیر خود را صدا زد و گفت: «ای علی بن یقطین! عده‌ای حرف‌هایی درمورد تو زده‌اند که امیدوارم درست نباشد و وزیر شایسته‌ای مانند تو را از دست ندهم. مدتی پیش لباس گران قیمتی به تو دادم. آن را بیاور که از این کار هدفی دارم». علی بن یقطین گفت: «آن لباس را خوشبو کردم و در صندوقی گذاشتم. چون آن را خیلی دوست دارم، نمی‌پوشم که کهنه و خراب نشود». هارون گفت: «باید همین الآن آن را بیاوری». علی بن یقطین یک نفر را صدا زد و گفت: «به خانه‌ی من برو. داخل اتاق، صندوقچه ای است. آن را برای من بیاور». آن مرد رفت و پس از مدتی با یک صندوقچه‌ی قیمتی برگشت. علی بن یقطین، آن را در مقابل خلیفه باز کرد. هارون، لباس را همان‌گونه که علی ابن یقطین گفته بود، با تزیین زیاد و بوی خوش دید. چشمان جاسوسان و خبرچینان از تعجب گرد شده بود. زیرا خودشان شاهد بودند که علی بن یقطین آن لباس را به همراه مقدار زیادی پول برای امام موسی بن جعفر علیه السلام فرستاد. آنها نمی‌دانستند امام مهربان شیعیان با علم خود از این جریان باخبر هستند و آن لباس را همراه نامه‌ای به علی ابن یقطین بازگردانده‌اند. در آن نامه، این چنین نوشته شده بود: «از این لباس به‌خوبی محافظت کن. زیرا یک روز به آن محتاج خواهی شد». توطئه کنندگان علیه علی بن یقطین وحشت کرده بودند. اما در مقابل، قلب شیعیان قصر پر از آرامش شده بود. هارون به وزیر خویش گفت: «این لباس را به صندوقچه برگردان و به سلامت برو که از این به بعد حرف هیچکس علیه تو را قبول نخواهم کرد». آنگاه دستور داد هزار شلاق به شخصی که این خبر را داده بود، بزنند تا دیگر کسی علیه وزیرش حرفی نزند. پس از مدتی، شیعه‌ی با اخلاص امام موسی بن جعفر علیه السلام که با اجازه و دستور ایشان در قصر هارون مقام وزارت را قبول کرده بود تا به داد شیعیان زندانی برسد، آن لباس را برای امام فرستاد و به خاطر آینده‌نگری حضرت و نجات جان خود، از آن بزرگوار تشکر کرد.

آزار احترام اعتدال امام حسن عسگری علیه السلام امام رضا علیه السلام امام صادق علیه السلام امام موسی بن جعفرعلیه السلام امام هادی علیه السلام امیرالمؤمنین علیه السلام انس با قرآن و ائمه بی احترامی تفاخر حج حق الناس خجالت خدا خودپسندی دبستان دعا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سامرا سیره عملی شیعه شیعیان عاقبت اندیشی عبادت عبرت عجب غرور وتکبر و تواضع غیبت فحش فقر محبت مدینه مسلمان مهربان مهمان موسیقی مکافات عمل نفرین نماز پدر پدرو مادر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پیرمرد